می پرستی که مستی اش ازلیست تا ابد کس نبیندش هشیار خواند
خواجو
می پرستی که مستی اش ازلیست تا ابد کس نبیندش هشیار خواند
خواجو
به گوهر نه خدایی نه فرشته یکی ای همچو ما از گِل سرشته
گنه کرد آدم اندر پاک مینو هر آیینه منم از گوهر او
کنون باری زمستان است و سرماست نباید روز و شب جز رود و می خواست
جهان خوش گشت و کم شد برف و سرما در آمد باز پیش آهنگ گرما
فخرالدین اسعدگرگانی:386
حریر مهربانی ناید از سنگ نبید ارغوانی ناید از سنگ
حسودا تو مگر آگه نداری که در باران بود امیدواری
ویس و رامین:505
کارم اندر عشق دشوار می شود خان و مانم بر سر دل می شود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق عشق پیش از من به منزل می شود