ماییم و سر کویی، پرفتنه ی ناپیدا آسوده درو والا، آهسته درو شیدا
در وی سر سرجویان، گردان شده از گردن در وی دل جانبازان، تنها شده از تنها
بر لاله بستانش مجنون شده صد لیلی بر ماه شبستانش وامق شده صد عذرا
خوانیست درین خانه، گسترده به خون دل لوزینه ی او وحشت، پالوده ی او سودا
گر زانکه ندانستی، برخیز و طلب می کن ور زانکه بدانستی، این راز مکن پیدا
- ۹۵/۰۱/۲۱
شعر از کیست؟...