شاهد سرمست من صبح در آمد زخواب کرد صراحی طلب، دید صبوحی صواب
یافت درستی که من توبه نخواهم شکست کرد چو صبح نخست روی نهان در نقاب
گفت چرا در صبوح باده نخواهی کنونک حجله برانداخت صبح هجره بپرداخت خواب
شاه چو صبح دوم هست جهانگیر از آنک هم دل ب... هم جگر ب...
دیوان خاقانی:47