این کوزه گران که دست بر گِل دارند گر عقل و خرد نیک برو بگمارند
هرگز نزنند مشت و سیلی و لگد خاک پدران است نکو می دارند!
این کوزه گران که دست بر گِل دارند گر عقل و خرد نیک برو بگمارند
هرگز نزنند مشت و سیلی و لگد خاک پدران است نکو می دارند!
مهتری گر به کام شیر در است شو، خطر کن، ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عزت و نعمت و جاه یا چو مردانت، مرگ رویاروی
آسمان در کشتیِ عمرم کند دایم دو کار وقت شادی بادبانی، گاه انده لنگری
محسنان مردند و احسان ها بماند ای خنک آنرا که این مرکب براند
ظالمان مردند و ماند آن ظلم ها وای جانی کو کند مکر و دغا
مسجد و دیر و کلیسا همه جا خانه اوست هر کجا گوش کنی خطبه شاهانه اوست
بر عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل تو چه دانی قلم صنع بنامت چه نوشت
لنگ دونده است گوش نی و سخن یاب گنگ فصیح است چشم نی و جهان بین
تیزی شمشیر دارد و روش مار کالبد عاشقان و گونه ی غمگین
شراب لطف پر در جام می ریزی و می ترسم که زود آخر شود این باده و من در خمار افتم
خون خود را گر بریزی بر زمین به که آب روی ریزی بر کنار
بت پرستیدن به از مردم پرست پندگیر و کار بند و گوش دار
به دشمن برت استواری مباد که دشمن درختی است تلخ از نهاد
درختی که تلخش بود گوهرا اگر چرب و شیرین دهی مر ورا
همان میوه تلخت آرد پدید از او چرب و شیرین نخواهی مزید
ز دشمن گر ایدون که یابی شکر گمان بر که زهر است، هرگز مخور
مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی که هرگز از تو، نه، بگردم نه بشنوم پندی
دهد پندم و من هیچ پند نپذیرم که پند سود ندهد به جای سوگندی
شنیده ام که بهشت آن کسی تواند یافت که آرزو برساند به آرزومندی
هزار کبک ندارد دل یک شاهین هزار بنده ندارد دل خداوندی
ترا سلامت باد ای گل بهار و بهشت که سوی قبله رویت نماز خوانندی