نبیند مرا زنده با بند کس که روشن روانم برین ست و بس
حکیم توس
نبیند مرا زنده با بند کس که روشن روانم برین ست و بس
حکیم توس
زمین از تو گردد بهاران بهشت سپهر از تو راند همی خوب و زشت
شاهنامه
تار و پود عالم امکان به هم پیوسته است عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
صائب
چون گرد حرم گشتی با خان خدا بنشین چون می به قدح کردی بر چشمه زمزم زن
گر تکیه دهی وقتی، برتخت سلیمان ده ورپنجه زنی روزی، در پنجه رستم زن
گر دردی از او بردی صد خنده به درمان کن ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن
زاهد سخن تقوا بسیار مگو با ما دم در کش از این معنی، یعنی که نفس کم زن
فروغی بسطامی
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
سعدی
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی می باشد و می باشد و می باشد و می
مولانا