چو با عامه نشینی مسخ گردی چو جای مسخ یکسر فسخ گردی
مبادا هیچ با علامت سروکار که از فطرت شوی ناگه نگونسار
گلشن راز
چو با عامه نشینی مسخ گردی چو جای مسخ یکسر فسخ گردی
مبادا هیچ با علامت سروکار که از فطرت شوی ناگه نگونسار
گلشن راز
ای مرغک خرد ز آشیانه پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه در باغ و چمن چریدن آموز
رام تو نمی شود زمانه رام از چه شدی رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نه بر مردم چشم دیدن آموز
شو روز به فکر آب و دانه هنگام شب آرمیدن آموز
معنی نیک بود شاهد پاکیزه بدن که به هر چند در او جامه دگرگون باشد
هنر است اینکه کهن خرقه پشمین زبرش بدر آرند و در او اطلس و اکسون پوشند
سلمان ساوجی
که خر شد که خواهد ز گاوان سُروی به گاباره گم کرد گوش و بروی
فردوسی
من می خورم و تو می کنی بد مستی خاکم به ذهن مگر که مستی ربی
خیام
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود از این پس بگو کافرینش چه سود
شاهنامه برگ۲۹