به صد صورت بدیدم خویشتن را به هر صورت همی گفتم من آنم
همی گفتم مرا صد صورت آمد و یا صورت نیم من بی نشانم
که صورتهای دل چون بی نشانند که می آیند و من چون خانه بانم
مولانا: 537
به صد صورت بدیدم خویشتن را به هر صورت همی گفتم من آنم
همی گفتم مرا صد صورت آمد و یا صورت نیم من بی نشانم
که صورتهای دل چون بی نشانند که می آیند و من چون خانه بانم
مولانا: 537
تن همان گوهر بی زینت خاکی ست به اصل گر گلیمی بُد، یا دیبه رومی ست قباش
تنت فرزند گیاست و گیا بچه خاک زین همیشه نبود میل مگر سوی نیاش
علت جهل چو مرجان ترا رنجه کند داروی علم خور ایرا که به علمست شفاش
ناصر خسرو: 222
سرتاسر ملک را بیاراست هم در سرت آشیانه ای خواست
چون گشت دلت به این و آن رام هم در دل تو گرفت آرام
از عالم امر کرد پرواز تا فیض دهد به این دو انباز
تا خود مددی به جذبه خویش بخشد به رونده از کم و بیش
حسینی هروی:113