دربندجهان مباش و آزاد بزی وز باده خراب گرد و آزاد بزی
تا زنده ای از مرگ نباشی ایمن یکبار بمیر و تا ابد شاد بزی
دربندجهان مباش و آزاد بزی وز باده خراب گرد و آزاد بزی
تا زنده ای از مرگ نباشی ایمن یکبار بمیر و تا ابد شاد بزی
آنکه ما سرگشته اوییم دردل بوده است دوری ما غافلان از قرب منزل بوده است
منزل دور به غیرت فکند رهرو را دل زنزدیکی راه است که کاهل مانده است
دوربینانی که نبض ره بدست آورده اند خار از پای بیرون به منزل کرده اند
نیست از نزدیک ما دور آن نگار نازنین درحقیقت بعد ما از وی ز قرب منزل است
دوش چون در جنبش آمد قلزم سودای من موج خون پر اوج زد چشم محیط آسای من
ای مگس ران وثاقت شهپر روح الامین نقش توقیع جلالت رحمه للعالمین
هان تا سر رشته خرد گم نکنی خود را ز برای نیک و بد گم نکنی
رهرو تویی و راه تویی منزل تو راه خود به خود گم نکنی
کوی عشق است اینکه در هر گام صدعاقل گم است
تا قیامت جان فراموش است و اینجا دل گم است
وه چه راه است اینکه در صدسال یک منزل نیافت
آنکه در هر نیم گامش طی صد منزل گم است
نیست مردم هرکه را خلق بد است در حقیقت چون سباع است و دد است
صاحب خلق بد آمد همچو دیو دایما با خلق در مکر و ریو
خلق بد مردود دل ها سازدت از خدا و خلق دور اندازدت
خلق بد بی عقل و بی فن می کند دوستان را جمله دشمن می کند
دوش پیمانه تهی آمدم از میخانه کاشکی پر شود امروز مرا پیمانه
بعد مردن اگر ازقالب من خشت زنند آیم و باز شوم خشت در میخانه
شیر بینم همی متابع رنگ باز بینم شده مسخر خاد
یوسفان از مکر اخوان در چهند کز حسد یوسف به گرگان می دهند
از حسد بر یوسف مصری چه رفت این حسد اندر کمین گرگی است زفت
صد هزاران گرگ را این مکر نیست عاقبت رسوا شود این گرگ، بایست
زآنکه حشر حاسدان روز گزند بی گمان بر صورت گرگان کنند
حشر پر حرص خس مردار خوار صورت خوکی بود روز شمار